تو دنیایی که تو باشی...

تو دنیایی که تو باشی نمیخوام هیچکسی باشه

نمیخوام هیچکسی با ما به غیر بی کسی باشه

دیگه آرومه آرومم دیگه بی تاب نمی مونم

نمی تونم تو این دنیا بدون عشق تو بمونم

نمی دونی چقدر سخته همین که عاشقت باشم

همین که بی تو من تنها همین که ساده دل باشم

نفسهام قدر یک بارون میون اشکای چشمام

نمی دونی چه بی تابم واسه اون همه رویاهام

زبونم دیگه بند اومد زبس که من دعا کردم

دعا واسه برگشتن ز عمق دل صدا کردم

دیگه پاییز پاییزم دارم از عرش می ریزم

نمی تونم که اینجا باز مثل سایه نیاویزم

منم اون ساده و تنها که تنهایی هاش تو رو داره

همین که از تو می خونم نشونی از تبت داره

جمعه ساعت 1630 مورخه 1 آذر 1392

 

 

پر و بالم شکسته بود خوش آمدی نگارم

که دمی دیر آمده بودی می دیدی بر سر دارم

ز کوی تو نفس کشیدن چه عالمی دارد ای جان

بیا که جز تو ندارم هوایی همچو بهارم

دوشنبه 25 آذر 92 ساعت 0645