بی دوست...
چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۰۰ ب.ظ
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود * دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک * بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز * چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم * خم می دیدم و خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق * مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود
- ۹۲/۰۸/۱۵